صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۴۴۱: من و راهی که ز سر سنگ نشانش باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من و راهی که ز سر سنگ نشانش باشد برق خنجر بلد راهروانش باشد کی عنانداری بیتابی ما خواهد کرد؟ آن که از رفتن دل آب روانش باشد از عقیقی است مرا بوسه توقع که سهیل یکی از جمله خونابه کشانش باشد نتوان یافت ز پیچیدگی افکار مرا راه فکر من اگر موی میانش باشد هر که چون جام درین بزم تهی چشم افتاد چشم پیوسته به دست دگرانش باشد سرد مهری چه کند با دل آزاده ما؟ این نه سروی است که پروای خزانش باشد تیر آهش ز دل سنگ ترازو گردد هر که از قامت خم گشته کمانش باشد می برد تربتش از نوحه گران گویایی هر که گنجینه اسرار نهانش باشد از ته دل چقدر خنده تواند کردن؟ نوبهاری که به دنبال، خزانش باشد حسن غافل نشود از دل عاشق صائب که کماندار توجه به نشانش باشد صائب تبریزی