صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۳۳۲: هر که چون غنچه سر خود به گریبان نبرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر که چون غنچه سر خود به گریبان نبرد وقت رفتن ز گلستان لب خندان نبرد از جهان قسمت ارباب نظر حیرانی است نرگس از باغ به جز دیده حیران نبرد چشم ما شور بود، ورنه کدامین ذره است کز تماشای تو خورشید به دامان نبرد خط گستاخ چها با گل روی تو نکرد مور اینجاست که فرمان سلیمان نبرد دل سودازده عمری است هوایی شده است آه اگر راه به آن زلف پریشان نبرد ترک سر کن که درین دایره بی سر و پا تا کسی سر ندهد گوی ز میدان نبرد زلفش از حلقه سراپای ازان چشم شده است که کسی دست به آن سیب زنخدان نبرد خاکیان را چه بود غیر گنه راه آورد؟ سیل غیر از خس و خاشاک به عمان نبرد می رسانند به آب اهل طمع، خانه جود خانه را حاتم طی چون به بیابان نبرد؟ در و دیوار به محرومی من می گریند هیچ کس دامن خالی ز گلستان نبرد تو که در مکر و حیل دست ز شیطان بردی چه خیال است که ایمان ز تو شیطان نبرد؟ بازوی همت ما سست عنان افتاده است ورنه گردون نه کمانی است که فرمان نبرد صائب از بس که خریدار سخن نایاب است هیچ کس زاهل سخن شعر به دیوان نبرد صائب تبریزی