صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۳۱۳: سالک امید نجات از دل روشن دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سالک امید نجات از دل روشن دارد مرغ زیرک نظر از خانه به روزن دارد هرکه با صدق عزیمت سفری گردیده است خطر از راهنما بیش ز رهزن دارد می برد راه به سررشته مقصود کسی که دلی تنگتر از دیده سوزن دارد صحبت سوختگان می برد از دلها زنگ نظر آیینه ز گلزار به گلخن دارد نبود گوهر شب تاب به روغن محتاج به می ناب چه حاجت دل روشن دارد؟ هست صد پیرهن از سنگ دلش محکم تر آن که سرگشته مرا همچو فلاخن دارد از غم جسم بود جان مجرد فارغ طایر قدس چه حاجت به نشیمن دارد؟ هست بر سلسله زلف روان حکم نسیم ناوک آه چه اندیشه ز جوشن دارد؟ دست می بایدش اول ز سر خود شستن هر که چون غنچه سر و برگ شکفتن دارد خردسالی که منم واله و دیوانه او دل سنگین عوض سنگ به دامن دارد نگه گرم تو با غیر ندارد کاری هر چه دارد به من سوخته خرمن دارد فرصت حرف نخواهی به لب خود دادن گر بدانی که چه مقدار مکیدن دارد جور بر عاشق بیدل ز مروت دورست مرغ بسمل چه پر و بال شکستن دارد؟ سخنی کز سر دردست کند دل را گرم ناله صائب دل خسته شنیدن دارد صائب تبریزی