صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۲۹۱: تیغ سیراب تو فیض دم عیسی دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تیغ سیراب تو فیض دم عیسی دارد خون اگر بر سر این آب شود جا دارد می زداید نفس صدق ز دلها زنگار صبح در چهره گشایی ید بیضا دارد جان روشن ز دم تیغ نمی اندیشد شمع از سرزنش گاز چه پروا دارد؟ گر چه نی عقده خود را نتواند وا کرد در گشاد گره دل ید طولی دارد اگر از حلقه زنجیر کشد مجنون پای دیگر این سلسله را کیست که برپا دارد؟ گر چه چشم تو نبیند به تو پا از ناز خم ابروی تو خم در خم دلها دارد دل سنگین ترا حلقه بیرون درست ناله من که اثر در دل خارا دارد چهره او ز نگه گر نشود گرد آلود نه به یک چشم، به صد چشم تماشا دارد چون برآرد ز گریبان سر خود را مجنون؟ که سیه خانه لیلی ز سویدا دارد رنگ و بو مانع روشن گهر از جولان نیست شبنم از برگ گل آتش به ته پا دارد لنگر از قافله ریگ روان می طلبد هرکه آسودگی از عمر تمنا دارد تو ز طفلی همه تن دیده حیران شده ای ورنه هنگامه عالم چه تماشا دارد؟ بوی پیراهن اگر تند رود معذورست دشمنی در پی چون چشم زلیخا دارد صائب از گردش چشم که دگر مست شدی؟ که سخنهای تو کیفیت صهبا دارد صائب تبریزی