صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۲۶۶: دل ما کی تهی از درد به افغان گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل ما کی تهی از درد به افغان گردد؟ این نه ابری است که از باد پریشان گردد روی یوسف کند آن روز جهان را روشن که برافروخته از سیلی اخوان گردد صبر کن بر نفس گرم خود ای تشنه جگر که چو دل آب شود چشمه حیوان گردد یاد رخسار لطیف تو عجب اکسیری است که غبار دل ازو سنبل و ریحان گردد چون فلاخن که سبکسیر شد از سنگ، ترا خواب سنگین مدد شوخی مژگان گردد نشود زخم زبان گر مروان را مانع برق را توشه ره، خار مغیلان گردد سنبلستان شده از خواب پریشان عالم تا که بیدار ازین خواب پریشان گردد؟ دیده ای را که چو آیینه پریشان نظرست هیچ تدبیر چنان نیست که حیران گردد می درد پرده خود بیشتر از پرده او هرکه باکم ز خودی دست و گریبان گردد نیست ممکن که زند تنگی ازو خیمه برون دیده مور اگر ملک سلیمان گردد می تواند مژه پیچید عنان اشک مرا بحر اگر عاجز سر پنجه مرجان گردد غم منصور که دارد، غرض عشق این است که سر دار ز منصور به سامان گردد بوسه آن روز توانی به لب ساحل زد که خس و خار تو بازیچه طوفان گردد حکمت این بود درین سیر و سفر صائب را که به جان تشنه دیدار صفاهان گردد صائب تبریزی