صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۲۲۹: مگر زلف سبکسیر تو از جولان بیاساید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مگر زلف سبکسیر تو از جولان بیاساید که از دست کشاکش رشته های جان بیاساید اگرنه بر امید وصل یوسف طلعتی باشد به چندین چشم، چون زنجیر در زندان بیاساید؟ به راهش تا فشاندم نقد جان آسوده گردیدم چو تخم آسوده گردد در زمین، دهقان بیاساید نمکدان بشکند گر شور محشر در گریبانش نمک پرورده لعل ترا کی جان بیاساید؟ مرا از پای نافرمان چها بر سر نمی آید خوشا پایی که همچون سرو در دامان بیاساید در آن وادی که محمل پرده سازست از افغان جرس کی ظرف آن دارد که از افغان بیاساید؟ میان جسم و جان پیوند محکم می شود صائب اگر سیل پریشانگرد در ویران بیاساید صائب تبریزی