صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۲۰۳: نفس از سینه ام از بس به خون آغشته می آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نفس از سینه ام از بس به خون آغشته می آید سخن از لب مرا بیرون چو خون از کشته می آید ز اشک و آه مگسل گردل روشن طمع داری که نبض آن گهر در کف ازین سررشته می آید شود صاحب بصیرت هر که پوشد دیده از دنیا گشاد این حباب از چشم بر هم هشته می آید بلای آسمان را از که می آید عنا نداری؟ که پرزورست سیلی کز فراز پشته می آید مظفر می شود هر کس زدنیا روی گردان شد درین پیکار فتح از لشکر برگشته می آید کدامین شاخ گل دامن کشان زین بزم بیرون شد؟ که بوی گل به مغزم از چراغ کشته می آید کدامین دل زپیچ و تاب گردیده است خون یارب؟ که باد امروز از زلفش به خون آغشته می آید چه نقش تازه ای بر آب زد بیرحمیش صائب؟ کز آن کو، نامه بر با نامه ننوشته می آید صائب تبریزی