صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۱۹۲: گر از نظاره خورشید در چشم آب می آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر از نظاره خورشید در چشم آب می آید زروی لاله رنگش در نظر خوناب می آید در آن محفل که بی آتش سپند از جای برخیزد کجا خودداری از پروانه بیتاب می آید؟ ندارد صیدی از من صیدگاه عشق لاغرتر که از قتلم به چشم جوهر تیغ آب می آید مگر شد نرم یاقوت لب او از غبار خط؟ که حرف بوسه از دل بر زبان بیتاب می آید همانا بخت من از نارساییها برون آمد که بی تکلیف در ویرانه ام سیلاب می آید دل آگاه در پیری زغفلت بیش می لرزد که وقت صبح اکثر شبروان را خواب می آید چو ماهی گر برآرم پر درین دریا عجب نبود که هر موجی به چشم وحشتم قلاب می آید چنان نازک شده است از گریه کردن پرده چشمم که آبم در نظر از پرتو مهتاب می آید نباشد پرده پوشی تیر کج را چون کمان صائب کجا زاهد برون از گوشه محراب می آید؟ صائب تبریزی