صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۱۸۲: کسی تا کی خورد چون شمع رزق از استخوان خود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کسی تا کی خورد چون شمع رزق از استخوان خود؟ به دندان گیرد از افسوس هر ساعت زبان خود به هر جانب که رو می آورم خود را نمی یابم چه ساعت بود، حیرانم، زکف دادم عنان خود مرا چون مهر اگر دور فلک فرمانروا سازد به خون شبنمی هرگز نیالایم سنان خود خریداران به زیر خاک گم کردند چون قارون بیفشانم اگر گرد کسادی از دکان خود خرابات است، هر حاجت که می خواهی تمنا کن نمی دارند جان اینجا دریغ از میهمان خود زمین از سایه شهباز دارد پرنیان در بر میا ای مرغ نوپرواز بیرون زآشیان خود زبیداد خزان ثابت قدم چون خار دیوارم نمی لرزد دلم چون برگ از بیم خزان خود اگر در سینه او نیست پنهان گوهر رازی چرا دریا زگوهر سنگ دارد در دهان خود؟ گل است از آبروی تشنه چشمان عرصه عالم منه تا می توانی پا برون از آستان خود قفس را نخل ایمن می کند گلبانگ من صائب ندارد خلد چون من بلبلی در بوستان خود صائب تبریزی