صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۱۷۹: زسنگ کودکان از پا دل دیوانه ننشیند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زسنگ کودکان از پا دل دیوانه ننشیند به حرف سخت از جوش خود این میخانه ننشیند نگردد تا تهی از سنگ جیب و دامن طفلان به دامان بیابان گرد این دیوانه ننشیند نسازد خاک خامش آتش ما بیقراران را می پرزور ما از جوش در پیمانه ننشیند زچشم شور، آب زندگانی تلخ می گردد همان بهتر که با فرزانگان دیوانه ننشیند از در آستین پیوسته دارد شمع اشک خود که گرد کلفتی بر خاطر پروانه ننشیند ز آب بحر چون گرد یتیمی بیش می گردد غبار خاطری کز گریه مستانه ننشیند مکن زنهار از خلوت نشینی منع زاهد را چه سازد صورت دیوار اگر در خانه ننشیند؟ نمی ماند به زندان بدن چون روح کامل شد که صهبا چون نشست از جوش در میخانه ننشیند زسیلاب بهاران خانه آرایی نمی آید دل بیتاب ما در کعبه و بتخانه ننشیند مهیای سفر شو چون قد از پیری دو تا گردد ته دیوار مایل مردم فرزانه ننشیند دل ما بیقراران چون شود آسوده در زلفی که یک دم بر زمین با پای چوبین شانه ننشیند مروت نیست آلودن به تهمت دامن پاکان به خلوت عاشق بیتاب با جانانه ننشیند برومندی نصیب خاکساران می شود صائب نگردد سبز تا در خاک چندی دانه ننشیند صائب تبریزی