صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۱۶۰: اگر ته جرعه خود یار بر خاک من افشاند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر ته جرعه خود یار بر خاک من افشاند غبار من ز استغنا به گوهر دامن افشاند مگر بیطاقتیها بال پروازم شود، ورنه که را دارم که مشت خار من در گلخن افشاند؟ دماغ گل پریشانتر شود از ناله بلبل عبیر زلف او را گر صبا بر گلشن افشاند کسی از رشته سر درگم من آگهی دارد که شب از خار خار دل به بستر سوزن افشاند به افشاندن غبار من نرفت از دامن پاکش گهر گرد یتیمی را چسان از دامن افشاند؟ اسیر عشق را از عشق آزادی نمی باشد چه امکان دارد ا خود برگ نخل ایمن افشاند؟ زهی خجلت زلیخا را که یوسف در حریم او غبار دیده یعقوب بر پیراهن افشاند زسودا خشک شد خون در رگ من آنچنان صائب که موج نبض من در راه عیسی سوزن افشاند صائب تبریزی