صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۱۵۵: بهار عارض او را به سامان کس نمی داند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بهار عارض او را به سامان کس نمی داند بغیر از رنگ و بویی زین گلستان کس نمی داند خدا داند چها در پیرهن دارد نگار من ره باغ ارم را جز سلیمان کس نمی داند قیاسی می کنند این ساده لوحان از ید بیضا قماش ساعد سیمین جانان کس نمی داند تماشای تو دارد بی نیاز از سیر عالم را در ایام تو راه باغ و بستان کس نمی داند چه جای لاله رخساران، که در عهد حجاب تو گل نشکفته را هم پاکدامان کس نمی داند بود در پرده شب عیشها شب زنده داران را حضور دل در آن زلف پریشان کس نمی داند بغیر از چشم بیمارش که دارد گوشه دردی ز اهل دید، قدر دردمندان کس نمی داند زبان طوطی نوحرف را آیینه می فهمد عیار خط بغیر از چشم حیران کس نمی داند زبان نبض را دست مسیحا خوب می یابد رگ جان سخن را جز سخندان کس نمی داند دل خون گشته خود را سراغ از عشق می گیرم که جز خورشید جای لعل در کان کس نمی داند زشاهان سخن رس رتبه افکار صائب را بغیر از شاه والاجاه ایران کس نمی داند به سیم قلب نستانند خوبان دل زما صائب درین کشور بهای ماه کنعان کس نمی داند صائب تبریزی