صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۱۵۴: چه شد قدر مرا گر چرخ دون پرور نمی داند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه شد قدر مرا گر چرخ دون پرور نمی داند؟ صدف از ساده لوحی قیمت گوهر نمی داند به حاجت حسن هر چیزی شود ظاهر، که آیینه نگردد تا سیه دل قدر خاکستر نمی داند در اقلیم تصور نیست از شه تا گدا فرقی جنون موی سر خود را کم از افسر نمی داند گل هشیار مغزیهاست فرق نیک و بد از هم لب شمشیر را مست از لب ساغر نمی داند دورنگی در بهارستان یکتایی نمی باشد خزف خود را درین عالم کم از گوهر نمی داند امل با تلخ و شیرین فکر جنگ و آشتی دارد مذاق قانع ما حنظل از شکر نمی داند به درمان دل بیتاب درمانده است مژگانش زبان این رگ پیچیده را نشتر نمی داند در آغوش صدف زان قطره گوهر می شود صائب که در قطع ره مقصود پا از سر نمی داند صائب تبریزی