صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۱۴۳: به عنوانی از ان لب خط جان پرور برون آمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به عنوانی از ان لب خط جان پرور برون آمد که بیتابانه آه از سینه کوثر برون آمد زبی پروایی چشم سیه مست، از غبار خط به روی پادشاه حسن او لشکر برون آمد مگر دست دعای ما، رقیبان را فنا سازد که شمشیر تغافل سخت بیجوهر برون آمد زحرمان من از وصل تو غواصی خبر دارد که از دریای گوهر خیز، بی گوهر برون آمد گلی کز جستجویش می زدم بر هر دو عالم را به اندک کاوشی از زیر بال و پر برون آمد مباش از تیره بختی دلگران گر بینشی داری که اخگر شسته رو از زیر خاکستر برون آمد وطن هر چند دلگیرست بر غربت شرف دارد دلش سوراخ شد تا از وطن گوهر برون آمد نیفتی تا به دام عشق هرگز باورت ناید که بال مور ما از جذبه شکر برون آمد از ان از گوشه میخانه صائب برنمی آید که آنجا می توان از خود به یک ساغر برون آمد صائب تبریزی