صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۱۴۲: خرد از سر زجوش شعله سودا برون آمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خرد از سر زجوش شعله سودا برون آمد جنون عشق موجی زد کف از دریا برون آمد به این وارونی طالع درین میخانه چون باشم؟ مکرر خون به مینا کردم وصهبا برون آمد پریشانگرد را آغاز و انجامی نمی باشد کدامین گردباد از دامن صحرا برون آمد؟ چنان بر سنگ بیرحمانه زد پیمانه را زاهد که بیتابانه آه از سینه خارا برون آمد غلط بوده است شمع صبح را پرتو نمی باشد شرابی چون شفق از مشرق مینا برون آمد نیام دشنه الماس شد پهلوی من صائب اگر خاری به سعی سوزنم از پا برون آمد صائب تبریزی