صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۱۲۱: دل یکرنگ در غمخانه دنیا نمی باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل یکرنگ در غمخانه دنیا نمی باشد درین بستان گلی غیر از گل رعنا نمی باشد نمی اندیشد از زخم زبان هر کس که مجنون شد زتیغ کوه کبک مست را پروا نمی باشد زخود بیگانگان را لازم افتاده است تنهایی به خود هر کس که گردید آشنا تنها نمی باشد زصید خود نگردد دام در زیر زمین غافل که آب و گل حجاب دیده بینا نمی باشد لب ما خامش است از حرف خواهش چون لب ساغر وگرنه بخل در سرچشمه مینا نمی باشد فروغ عاریت گاهی نهان، گه می شود پیدا من و نوری که نه پنهان و نه پیدا نمی باشد به حفظ راز عاشق کوه طاقت برنمی آید شرار شوخ را آرام و در خارا نمی باشد درین بستانسرا زان کاسه خود سرنگون دارم که جام سرنگون لاله بی صهبا نمی باشد ملایم طینتان آسوده اند از سردی دوران که نخل موم را اندیشه از سرما نمی باشد گوارا می شوند از وسعت مشرب گرانجانان که کشتیهای سنگین، بار بر دریا نمی باشد ندارد انتهایی همچو مجنون سیر و دور ما که بی پرگار هرگز نقطه سودا نمی باشد زسختیهای دوران نیست پروا گوشه گیران را زکوه قاف باری بر دل عنقا نمی باشد به چشم کم مبین زنهار آثار بزرگان را که پیرو را دلیلی به زنقش پا نمی باشد زدامان وسایل دستگیری گر طمع داری درین وحشت سرا جز دامن شبها نمی باشد به ظاهر سرو را هر چند پا در گل بود صائب همان غافل ز سیر عالم بالا نمی باشد صائب تبریزی