صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۰۹۳: خوشا دردی که از چشم بداندیشان نهان باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوشا دردی که از چشم بداندیشان نهان باشد خوشا چاکی که چون خرما به جیب استخوان باشد همیشه کاروان را گرد از دنبال می آید مرا گرد کسادی پیش پیش کاروان باشد دلش از شکوه من چون چراغ طور می سوزد چرا کس در شکایت اینقدر آتش زبان باشد؟ حصار خویش کردم سخت جانی را، ندانستم که شمشیر قضا را جان سخت من فسان باشد به یک تقصیر سهل از مردم آگاه می رنجم نظر پوشیدن از بیدار دل خواب گران باشد تراوش می کند این نکته از بیهوشی مجنون که سنگ کودکان دیوانه را رطل گران باشد خزان از دور می بوسد زمین و باز می گردد در آن گلشن که بلبل صائب آتش زبان باشد صائب تبریزی