صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۰۶۳: زپیری حرص دنیا نفس طامع را دو بالا شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زپیری حرص دنیا نفس طامع را دو بالا شد گدا را کاسه در یوزه از کوری مثنی شد نگردد تنگ از سنگ ملامت شهر و کوبر من که از مشرب غبار خاطرم دامان صحرا شد زهمچشمی بلایی نیست بدتر عشقبازان را زلیخا کور شد تا دیده یعقوب بینا شد نمی آید بهم چون طوق قمری حلقه چشمش نظر بازی که محو قامت آن سرو بالا شد نمی دانم چه گویم شکر آن غارتگر دلها که از سودای او هر ذره خاکم سویدا شد تعجب نیست گر دارم امید رحم از ان ظالم نه آخر مومیایی هم زسنگ خاره پیدا شد؟ نگردد تیره بختی مهر لب حرف آفرینان را سواد از سرمه روشن می کند چشمی که گویا شد ندارد تاب دست انداز، صائب دامن عصمت که بوی پیرهن آواره از دست زلیخا شد صائب تبریزی