صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۰۴۶: دل هر کس به تعظیم سخن از جا نمی خیزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل هر کس به تعظیم سخن از جا نمی خیزد قیامت گر به بالینش رسد بر پا نمی خیزد چنین دستی که در دل رخنه کردن آسمان دارد عجب دارم که گوهر سفته از دریا نمی خیزد نگردد گرد کلفت کم به آه از سینه عاشق به افشاندن غبار از دامن صحرا نمی خیزد نبرد از دل وصال یار بیرون زهر هجران را به می زنگار هرگز از دل مینا نمی خیزد نسوزد هیچ برقی ریشه تخم محبت را به حک کردن زدلها نقطه سودا نمی خیزد چسان فرهاد نالد، کز شکوه صورت شیرین صدای تیشه فولاد از خارا نمی خیزد مرو در زیر دامان صدف بیهوده ای گوهر که بی آب گهر ابر من از دریا نمی خیزد نفس چون راست سازد شمع در بزم وصال او؟ که از تمکین حسن او سپند از جا نمی خیزد به فریاد و فغان از دل ندارد دست عشق او به های و هو ز کوه قاف این عنقا نمی خیزد نکرده است از ره انصاف تعظیم خرام او کسی کز جلوه او از سر دنیا نمی خیزد که می آید ز اهل درد بر بالین من صائب که در برخاستن با معجز عیسی نمی خیزد چمن شد از قد رعنای ساقی انجمن صائب که می گوید که سرو از چشمه مینا نمی خیزد؟ صائب تبریزی