صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۰۴۵: مرا اسباب عشرت از دل دیوانه می خیزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا اسباب عشرت از دل دیوانه می خیزد شراب و مطرب و معشوق من از خانه می خیزد بشارت باد آغوش دل امیدواران را که گرد خط زرخسارش عجب مستانه می خیزد زسیل رفتن دلها دو عالم می شود ویران زجای خود به عزم رقص تا جانانه می خیزد نمی دانم کدامین شوخ چشم افتاده در دامش که صیاد از کمین بسیار بیتابانه می خیزد تو از خاک شهیدان می روی چون شاخ گل خندان وگرنه شمع گریان از سر پروانه می خیزد به خون شوید زدل اندیشه وحشت غزالان را چو ابر و هر کمانی را که تیر از خانه می خیزد به خواب غفلت ما می فزاید پرده دیگر زسیلاب فنا گردی کز این ویرانه می خیزد سرآمد عمرها از جلوه مستانه لیلی غبار از تربت مجنون همان مستانه می خیزد ندارد عشق دست از پرده پوشی بعد مردن هم زخاک آشنایان سبزه بیگانه می خیزد اگر در کار داری عقل، از ما دور شو صائب که هر کس می نشیند پیش ما، دیوانه می خیزد صائب تبریزی