صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۰۲۷: کدامین روز بر حالم دل خارا نمی سوزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کدامین روز بر حالم دل خارا نمی سوزد؟ ز اشک آتشینم دامن صحرا نمی سوزد کدامین روز اشک من به دریا روی می آرد؟ که همچون شمع، ماهی در دل دریا نمی سوزد بود دلسردیی لازم کمال عشقبازی را که عاشق تا به کام دل نسوزد وا نمی سوزد من گریان سراپا سوختم از داغ تنهایی که می گوید در آتش چوب تر تنها نمی سوزد؟ اگر نه آتش سوزنده دست آموز می گردد چرا دست کسی از ساغر صهبا نمی سوزد؟ نمی گردد به گردش فیض چون پروانه هر ساعت کسی چون شمع تا در پرده شبها نمی سوزد درین بستانسرا سرو سرافرازی نمی یابم که همچون شمع سبز از رشک آن بالا نمی سوزد اگر نه آشتی داده است ساقی جنگجویان را چرا از آتش می پنبه مینا نمی سوزد؟ دلیل صافی عشق است خاموشی و حیرانی که در روغن نمک تا هست بی غوغا نمی سوزد زخورشید قیامت مشرب عاشق چه غم دارد؟ که داغ لاله هرگز سینه صحرا نمی سوزد چه پروا دارد از دمسردی اغیار داغ ما؟ گل خورشید عالمتاب از سر ما نمی سوزد نهال طور در آب و عرق غرق است از خجلت زرشک کلک صائب نیشکر تنها نمی سوزد صائب تبریزی