صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۰۲۲: مرا چون دل تپد در بر، دل جانانه می لرزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا چون دل تپد در بر، دل جانانه می لرزد که شمع از بال و پر افشانی پروانه می لرزد گرانی می کند دست تهی بر نخل بارآور چو افتد در میان عاقلان دیوانه می لرزد نلرزد بیجگر از تیغ لنگردار چندانی که از قرب گرانجانان دل فرزانه می لرزد اگرچه بی طلب رزقش به پای خویش می آید همان مرغ قفس را دل به آب و دانه می لرزد بود در ملک هستی حکم سیلاب فناجاری که بر خود کوه و کاه اینجا به یک دندانه می لرزد دل آگاه چون از رگ غافل می تواند شد؟ زبیم آسیا در خوشه دایم دانه می لرزد چه دست و پا تواند زد دل بی دست و پای من؟ که از زلف گرهگیر تو دست شانه می لرزد غم جان گرامی نیست یک مو تن پرستان را که جغد از گنج گوهر بیش بر ویرانه می لرزد نریزد چون دل از بیگانگان در دامنم صائب؟ که از آواز پای آشنا این خانه می لرزد صائب تبریزی