صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۰۲۰: قدح لبریز چون شد از شراب ناب می لرزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قدح لبریز چون شد از شراب ناب می لرزد به قدر آب بر خود گوهر سیراب می لرزد چنان از شور چشمان بر صفای وقت می لرزم که بر آیینه های صیقلی سیماب می لرزد نیفکنده است پیری خواجه را این رعشه بر اعضا که از دلبستگیها بر سر اسباب می لرزد نلرزد هیچ کس بر دولت بیدار در عالم به عنوانی که دل بر دیده بیخواب می لرزد چه شد گر عشق را بر عاشقان دل مهربان باشد؟ که بر هر ذره ای خورشید عالمتاب می لرزد زعریانی عرق می ریزد از درویش صاحبدل توانگر در سمور و قاقم و سنجاب می لرزد مباد از تنگ چشمان عقده در کار کسی افتد زطوفان بیش بر خود کشتی از گرداب می لرزد سراپا دست شو چون سرو در تسکین ما ناصح که هر عضوی زعاشق چون دل بیتاب می لرزد نه در بتخانه ها ناقوس بیتاب است از ان کافر دل قندیل هم در سینه محراب می لرزد مکن در بزم وصل از بیقراری منع من صائب که از برق تجلی کوه چون سیماب می لرزد صائب تبریزی