صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۹۸۸: فسون صبر در دلهای پرخون در نمی گیرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فسون صبر در دلهای پرخون در نمی گیرد چو دریا بیکران افتد به خود لنگر نمی گیرد سیاهی بر سر داغ من آتش زیر پا دارد زشوخی اخگر من گرد خاکستر نمی گیرد غرض از زندگی نام است، اگر آب خضر نبود کسی آیینه را از دست اسکندر نمی گیرد دو رنگی نیست هر جا پای وحدت در میان آمد درین دریا خزف خود را کم از گوهر نمی گیرد نگردد لخت دل از گریه مانع خار مژگان را گره در رشته ما راه بر گوهر نمی گیرد ز اقبال سکندر خضر بر دل داغها دارد که آب زندگانی جای چشم تر نمی گیرد لبی کز حسرت آب خضر خون می خورد صائب چرا یک بوسه سیراب از ساغر نمی گیرد؟ صائب تبریزی