صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۹۸۰: شعور از زاهد خشک آن لب می نوش می گیرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شعور از زاهد خشک آن لب می نوش می گیرد زسنگ خاره دل آن چشم بازیگوش می گیرد توان از بندگی آزادگان را صید خود کردن که قمری سرو را از طوق در آغوش می گیرد سبوی باده را از دست هم گیرند مخموران نباشد بار بر دل هر که بار از دوش می گیرد به همواری زفکر خصم بدگوهر مشو ایمن که اکثر پای مردم را سگ خاموش می گیرد زراه بردباری خصم را شیرین زبان کردم که موم از نیش زنبوران به نرمی نوش می گیرد بود بالاتر از گفتار، شان مهر خاموشی نگیرد خوان زنعمت آنچه از سرپوش می گیرد چو مژگان می شود خار سر دیوارها رنگین چنین از ناله ام گر خون گلها جوش می گیرد زبان خار تهمت کوته است از پاکدامانان به جرأت شمع را فانوس در آغوش می گیرد به من صائب کجا همچشم گردد ابر نیسانی؟ که دریا از صدف پیش سر شکم گوش می گیرد صائب تبریزی