صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۹۵۸: شکوه عشق را گردون گردان برنمی دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شکوه عشق را گردون گردان برنمی دارد که هر موری زجا تخت سلیمان برنمی دارد دل صد چاک را کردم نثار او، ندانستم که بار شانه آن زلف پریشان برنمی دارد نهادم تا قدم در آستان چرخ، افتادم زمین خانه این سفله مهمان برنمی دارد مگر زین خاکدان بیرون روم بر مدعا گریم تنور خام این ویرانه طوفان برنمی دارد مگر از طوق خود قمری زمستی غافل افتاده است؟ وگرنه گردن عاشق گریبان برنمی دارد تمنای ترحم از نگاه خونیی دارم که دست از قبضه شمشیر مژگان برنمی دارد از ان همچون صدف دندان طاقت بر جگر دارم که آن سیب زنخدان بار دندان برنمی دارد هلاک سیر چشمیهای داغ خویشتن گردم که از لب مهر پیش هر نمکدان بر نمی دارد شکست افتاد بر زلف از گرانیهای دل صائب غبار گوی دل را هیچ دامان برنمی دارد صائب تبریزی