صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۹۵۵: دل بیمار من ناز مداوا برنمی دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل بیمار من ناز مداوا برنمی دارد گرانی از دم جان بخش عیسی بر نمی دارد نماند از خون دل چندان که مژگانی کنم رنگین همان دست از دل آن مژگان گیرا برنمی دارد مگر با خار دیوارش نظر بازی کنم، ورنه گل این بوستان بار تماشا برنمی دارد مبادا هیچ کافر را الهی خصم کم فرصت! به ترک سرفلک دست از سرما برنمی دارد به می اصلاح سودا می کنم هر چند می دانم که خامی را زعنبر جوش دریا برنمی دارد ز نامردان به مردان زال دنیا بیشتر پیچد که دست از دامن یوسف زلیخا بر نمی دارد بدان هرگز نمی گردند خوب از صحبت نیکان ز سوزن تنگ چشمی قرب عیسی بر نمی دارد وطن هر چند دلگیرست بر غربت شرف دارد به آهن، دل شرار از سنگ خارا بر نمی دارد تو می اندیشی از خار ملامت، ورنه صاحبدل نیارد در نظر تا خار را پا بر نمی دارد اگرچه دامن ما بر فلک چون ابر می ساید همان خار علایق دست از ما برنمی دارد به هر نقش و نگاری کی مقید می شود صائب؟ دلی کز سرکشی عبرت ز دنیا برنمی دارد صائب تبریزی