صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۹۵۰: خیال تیغ سیرابش مرا جان تازه می دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خیال تیغ سیرابش مرا جان تازه می دارد زمین تشنه را امید باران تازه می دارد چه باشد قسمت ما نامرادان از وطن یارب چو روی خود به سیلی ماه کنعان تازه می دارد؟ ز استغنا گوارا نیست بر من هیچ تردستی مرا موج سراب از آب حیوان تازه می دارد ندارد شربتی در کار، بیماری که من دارم مرا بویی از ان سیب زنخدان تازه می دارد خوشم در زلف با نظاره صبح بناگوشش که ایمان مرا در کافرستان تازه می دارد چه گلها از ندامت می تواند چید تردستی که پشت دست خود از زخم دندان تازه می دارد بر آن روشن گهر بادا گوارا دعوی همت که روی سایلان از شرم احسان تازه می دارد حیات جاودان بخشد به سایل، ریزش پنهان مرا آن لب به شکر خند پنهان تازه می دارد زخط سنگدل تنگی نبیند آن دهن یارب که زخم عالمی را آن نمکدان تازه می دارد غم خود می خورد گر حسن غمخواری کند ما را سفال خویش را ناچار ریحان تازه می دارد زخورشید قیامت فیض شبنم می برد صائب دماغی را که آن خط چوریحان تازه می دارد صائب تبریزی