صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۹۳۱: خضر چشم حیات از آب حیوان سخن دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خضر چشم حیات از آب حیوان سخن دارد دم عیسی نفس از تازه رویان سخن دارد سیاهی از سیاهی نگسلد تا کعبه مقصد چه معموری است حیرانم بیابان سخن دارد فضای تنگ گردون بست راه گفتگو بر من خوشا طوطی که از آیینه میدان سخن دارد به صبح سردمهر خویش ای گردون چه می نازی؟ چنین صد شمع کافوری شبستان سخن دارد سخن شیرازه اوراق عمر بیوفا باشد زپا هرگز نیفتد هر که دامان سخن دارد (تلاش سرخ رویی می کنی، رنگین ترنم کن که این لعل گرامی را بدخشان سخن دارد) زرشک خامه خود همچو موی خویش می پیچم که دایم دست در زلف پریشان سخن دارد خلد چون تیر خاکی در جگر کوتاه بینان را زبس بر چهره کلکم گرد جولان سخن دارد سر خورشید در خون شفق غلطید از صائب که تاب دستبرد تیغ مژگان سخن دارد؟ صائب تبریزی