صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۹۲۷: مرا فکر غریب آواره دایم از وطن دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا فکر غریب آواره دایم از وطن دارد که از نازک خیالان اینقدر درد سخن دارد؟ اگر نه روی گرم کارفرما در نظر باشد که در شبها چراغی پیش دست کوهکن دارد؟ سفر کن تا چو یوسف شمع امیدت شود روشن که گردد کور هر کس رو به دیوار وطن دارد کف خاکستری شد خضر از داغ پشیمانی چه آب خوشگوار است این که آن چاه ذقن دارد کدامین غنچه لب در صحن این گلزار می خندد؟ که از شرمندگی گل رو به دیوار چمن دارد تو ظاهر بین کف از بحر و صدف می بینی از گوهر وگرنه هر حبابی یوسفی در پیرهن دارد سخن رنگ حقیقت بر گرفت از پرتو صائب سهیل تازه رو کی اینقدر حق بر یمن دارد؟ صائب تبریزی