صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۹۰۰: سخن از لب فزون زان چشم چون بادام می بارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سخن از لب فزون زان چشم چون بادام می بارد حیا بیش از عرق زان چهره گلفام می بارد به عاشق می کند خط مهربان آن حسن سرکش را نبارد صبح اگر این ابر رحمت، شام می بارد پس از کشتن چه حاصل گریه کردن بر سر خاکم؟ که بی حاصل بود ابری که بی هنگام می بارد ندارد در تو فریاد گرفتاران اثر، ورنه زعاجزنالی من خون زچشم دام می بارد دل تاریک من از چشم بستن می شود روشن اگر در خانه در بسته نور از جام می بارد بخیل از حرف سایل گوش می گیرد، نمی داند که از خاموشی اهل طمع ابرام می بارد تو بیدل می کنی چون اسب توسن از سیاهی رم وگرنه از سحاب تلخکامی کام می بارد مخند ای نوجوان زنهار بر موی سفید ما که این برف پریشان سیر بر هر بام می بارد دل روشن طمع از نامجویی داشتم، غافل که ظلمت بر عقیق از رهگذار نام می بارد نگردد مست چون از دیدنش نظارگی صائب؟ که می جای عرق زان چهره گلفام می بارد صائب تبریزی