صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۸۸۷: نه تنها از نشاط می لب جانانه می خندد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نه تنها از نشاط می لب جانانه می خندد که سر تا پای او چون شاخ گل مستانه می خندد چه پروا دارد از سنگ ملامت هر که مجنون شد؟ که کبک مست در کهسارها مستانه می خندد زخجلت می کند صد پیرهن تر گریه تلخش درین گلزار چو گل هر که بیدردانه می خندد نمی گردد دل آگاه شاد از عشرت دنیا درین ماتم سرا یا طفل یا دیوانه می خندد شد از اشک پشیمانی شفق گون صبح را دامن سزای آن که از غفلت درین غمخانه می خندد حباب آسا به باد بی نیازی می دهد سر را درین دریا سبک عقلی که بیباکانه می خندد زغربت می گشاید عقده دل تنگدستان را چو دور از طره شمشاد گردد شانه می خندد نشاط خواجه غافل بود از جمع سیم و زر که از بالای گنج این جغد در ویرانه می خندد اگر خارست، اگر گل، مایه خوشحالیی دارد کلید و قفل این منزل به یک دندانه می خندد نه از شادی است، بر وضع جهانش خنده می آید درین عبرت سرا صائب اگر فرزانه می خندد صائب تبریزی