صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۸۸۲: چو احرام تماشای چمن آن سیمبر بندد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو احرام تماشای چمن آن سیمبر بندد زطوق خود به خدمت سرو را قمری کمر بندد اگر حسن گلوسوز شکر این چاشنی دارد به حرف تلخ منقار مرا بر یکدیگر بندد زدل چون در دو داغ عشق را مانع توانم شد؟ به روی میهمان غیب حد کیست در بندد؟ چسان پنهان کند دل خرده راز محبت را؟ که سنگ خاره نتوانست چشم این شرر بندد زدم در بحر وحدت غوطه ها از چشم پوشیدن یکی گردد به دریا چون حباب از خود نظر بندد حریصان را به هیچ و پوچ قانع صید خود سازد مگس را عنکبوت از تار سستی بال و پر بندد سر از جیب نبات آورد بیرون بید بی حاصل نمی دانیم کی نخل امید ما ثمر بندد زخواب سیر در منزل تواند زله ها بستن سبکسیری که جای توشه دامن بر کمر بندد زند تا پر بر هم صائب کف خاکستری گردد سمندر نامه ما را اگر بر بال و پر بندد صائب تبریزی