صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۸۷۰: سفیدی پرده دار چشم خونپالا نمی گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سفیدی پرده دار چشم خونپالا نمی گردد کف دریا زطوفان مانع دریا نمی گردد زشوق پای بوس بحر در سر آتشی دارم که سیل من غبارآلود از صحرا نمی گردد مکن با عشق ای عقل گرانجان دعوی بینش که کوه قاف هم پرواز با عنقا نمی گردد به صد امید دل را صیقلی کردم، ندانستم که در آیینه آن آیینه رو پیدا نمی گردد زتنهایی دل خود می خورد خو کرده صحبت به خود هر کس که گردید آشنا تنها نمی گردد زتصویر دل شیرین به خود چون بید می لرزم وگرنه تیشه من کند از خارا نمی گردد مگر می آورد آبی به روی کار ما، ورنه به آب زندگانی آسیای ما نمی گردد ندارد موشکافی حاصلی غیر از پریشانی نپوشد تا نظر از خود کسی بینا نمی گردد ندارد راه در دلهای قانع شورش دنیا که هرگز آب گوهر تلخ از دریا نمی گردد اگر ذوق سخن داری دل خود ساده کن صائب که بی آیینه هرگز طوطیی گویا نمی گردد صائب تبریزی