صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۸۶۸: نگاه آشنا در چشم او بیگانه می گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نگاه آشنا در چشم او بیگانه می گردد مسلمان کافر حربی درین بتخانه می گردد درین محفل خبر از نور وحدت عارفی دارد که بر گرد سر هر شمع چون پروانه می گردد مشو از تیغ رو گردان که چون صدچاک گردد دل سراسر در حریم زلف او چون شانه می گردد چه کیفیت زمی با بخت وارون می توان بردن؟ که نقل می به دستم سبحه صددانه می گردد زبان شعله را گر خار و خس کوتاه می سازد زچوب گل دل دیوانه هم فرزانه می گردد به روی تازه، نان خشک را بر خود گوارا کن که مهمان از فضولی بار صاحبخانه می گردد اگر عقل گران تمکین به جولانگاه عشق آید به اندک فرصتی بازیچه طفلانه می گردد برآور از گل تعمیر پای خویش را صائب که گردد گنج هر کس ساکن ویرانه می گردد صائب تبریزی