صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۸۶۵: زبالیدن ترا هر دم لباسی تازه می گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زبالیدن ترا هر دم لباسی تازه می گردد نگنجد در قبا حسنی که بی اندازه می گردد که را ای غنچه لب این لعل میگون است از خوبان؟ که صد برگ از تماشایش گل خمیازه می گردد نباشد لاله ای حاجت جگرگاه بدخشان را کجا رخسار او منت پذیر از غازه می گردد؟ زخط هر چند شد زیر و زبر مجموعه حسنت همان از طاق ابروی تو ایمان تازه می گردد به دعوی لب گشودن می دهد یاد از تهی مغزی که چون خم خالی از می شد بلند آوازه می گردد عزیزی هر که را در مصر هستی از سفر آید مرا داغ دل گم گشته از نو تازه می گردد مرا گر خنده ای چون غنچه در سالی شود روزی به لب تا از ته دل می رسد خمیازه می گردد زعاشق حسن صائب می شود مشهور در خوبی گلستانی زیک بلبل بلند آوازه می گردد صائب تبریزی