صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۸۵۸: از ان در خلوت معشوق بر من حال می گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از ان در خلوت معشوق بر من حال می گردد که از چشم سخنگو صحبت من قال می گردد زجوش لاله محضرهاست گرد تربت مجنون نپنداری که خون عاشقان پامال می گردد زسربازی توان سر حلقه دریادلان گشتن نگون چون می شود این کاسه مالامال می گردد زرشک زلف گستاخ تو در دل داغها دارم که چون پرگار گرد مرکز آن خال می گردد به دریای شراب افکن من لب تشنه را ساقی که ساغر بر لب من آتشین تبخال می گردد ز اکسیر محبت شد طلا خاک وجود من سمندر در حریم شعله زرین بال می گردد سبک شد دوش خاک از سیاه جسم ضعیف من همان دشمن مرا چون سایه در دنبال می گردد اگر صد کوه تمکین عقل بر زانوی خود بندد سپند گرمی هنگامه اطفال می گردد زپیچ و تاب ادبار سبک جولان مشو در هم که آخر جوهر آیینه اقبال می گردد در آن گلشن که من چون لاله داغ تشنگی دارم زشبنم ساغر خورشید مالامال می گردد زفضل حق نماند در گره کار کسی صائب هر انگشتی زبان گردد، زبان چون لال می گردد صائب تبریزی