صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۸۵۶: مرا از حرفهای قالبی دل تنگ می گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا از حرفهای قالبی دل تنگ می گردد زعکس طوطیان آیینه ام پرزنگ می گردد گرانی می کند بر خاطرم یاد سبکروحان پری بر شیشه نازکدل من سنگ می گردد به یاد خلوت آغوش او هرگاه می افتم فضای آسمان بر دیده من تنگ می گردد که دارد یاد معشوقی به این کیفیت از خوبان؟ عرق بر چهره صافش می گلرنگ می گردد مگر شد کاروانسالار، شوق آتشین پایم؟ که برق و و باد در دنبال عذر لنگ می گردد سفر آسان کند هر عقده مشکل که پیش آید پر و بال فلاخن وقت گردش سنگ می گردد حیا افزون کند گیرایی چشم نکویان را زنور شرم این شهباز زرین چنگ می گردد مروت نیست همکاران شیرین را خجل کردن وگرنه کوهکن با من کجا همسنگ می گردد؟ دل خوش مشرب من صلح کل کرده است با عالم که آب صاف با هر شیشه ای یکرنگ می گردد گذارد رو به صحرا چون دل دیوانه از شهری که در جیب و بغل اطفال را گل سنگ می گردد؟ به هر برگی درین گلزار پیوند دگر دارم شود گر غنچه ای درهم، دل من تنگ می گردد محرک بر سر گفتار می آرد سخنور را که از مضراب اکثر سازها آهنگ می گردد از ان عاشق به آتشهای رنگارنگ می سوزد که هر ساعت به رنگی حسن پر نیرنگ می گردد مخوان بر زاهدان خشک هرگز شعر تر صائب که آب چشم نیسان در صدفها سنگ می گردد صائب تبریزی