صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۸۴۵: به اندک فرصتی روشندل از جان سیر می گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به اندک فرصتی روشندل از جان سیر می گردد نفس تار است سازد صبح صادق پیر می گردد ندارد کیمیایی چون محبت عالم امکان که خون از مهر در پستان مادر شیر می گردد چه باشد جان که نتوان بی دریغ افشاند بر جانان؟ کم از خاک است هر خونی که دامنگیر می گردد چرا از خاکمال چرخ اندیشم، که چون گوهر مرا گرد یتیمی باعث تعمیر می گردد زمن هر پاره دل در بیابانی کند جولان کجا شیرازه این اوراق را زنجیر می گردد؟ چه خواهد کرد با چشم تر من آتشین رویی که آب از دیدنش دردیده تصویر می گردد از ان پیوسته باشد نعمت حسن تو روزافزون که آنجا میهمان از خورد دل سیر می گردد سبکسیری که وحشت را شکار خویش می داند زنقش پای آهو در دهان شیر می گردد کمان کن قامت چون تیر را در قبضه طاعت که در قطع تعلق عاقبت شمشیر می گردد نسازد مرگ کوتاه از تعدی دست ظالم را پر و بال عقاب آخر نصیب تیر می گردد زباران مکرر مزرع امید می سوزد زبسیاری سرشک شمع بی تأثیری می گردد تنزل قطره را صائب کند در یتیم آخر غبار خاکساری عاقبت اکسیر می گردد صائب تبریزی