صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۸۳۵: مبین گستاخ در رویش چو مشک اندود می گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مبین گستاخ در رویش چو مشک اندود می گردد که خال او زخط زنبور خاک آلود می گردد زسودا در دماغم نکهت گل دود می گردد به چشمم سرو بستان تیغ زهرآلود می گردد خموشی سوخت در دل ریشه آه ندامت را اگرچه دود بیش از روزن مسدود می گردد مکن از آه دردآلود منع من درین مجلس که مجمر بار خاطرهاست چون بی دود می گردد میندیش از سپهر و حمله او چون شدی عاشق که در خورشید عشق این سایه ها نابود می گردد بغل وا کرده می تازد به استقبال مرگ خود دل هر کس به مرگ دیگری خشنود می گردد زخامی دل ندارد اضطراب از عشق او، ورنه کباب پخته از پهلو به پهلو زود می گردد نمی دانم کدامین صید فرصت جسته از دامش که دل در سینه ام چون شیر خشم آلود می گردد چنین کز بندگی چون بنده کاهل گریزانی کجا در دل ترا اندیشه معبود می گردد؟ به من این نکته چون قندیل از محراب روشن شد که از خود هر که خالی می شود مسجود می گردد به راه آرد من سرگشته را رهبر، نمی داند که هر سر گشته گرد کعبه مقصود می گردد منه بر ذره ای، ای بی بصر انگشت گستاخی که می لرزد دل خورشید تا موجود می گردد گزیند هر که سود دیگران را بر زیان خود به اندک فرصتی صائب زیانش سود می گردد صائب تبریزی