صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۸۲۷: بغیر از خامه کز بیطاقتی گرد سخن گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بغیر از خامه کز بیطاقتی گرد سخن گردد کجا گرد سر پروانه شمع انجمن گردد؟ مرا نظاره رخسار او مهر خموشی شد چه حرف است این که از آیینه طوطی خوش سخن گردد؟ نه از خط سبز شد پشت لب آن شیرین تکلم را که از دلبستگیها حرف گرد آن دهن گردد تماشای خرام او جنون می آورد، ترسم که طوق قمریان زنجیر بر سر و چمن گردد چه کم می گردد از دریای بی پایان حسن او؟ اگر لب تشنه ای سراب ازان چاه ذقن گردد به شیرین کاری من نیست مجنونی درین کشور که هر جا خردسالی هست در دنبال من گردد کند معشوق عاشق را چو سوز عشق کامل شد که چون پروانه در گیرد چراغ انجمن گردد شفق خورشید تابان را کند از صبح مستغنی شهید عشق هیهات است محتاج کفن گردد وطن زندان شود بر هر که گردد در هنر کامل که خون چون مشک شد آواره از ناف ختن گردد بشو از عیش شیرین دست، تا گردد دلت روشن که موم از شهد چون شد دور، شمع انجمن گردد کنار حسرت خمیازه من وسعتی دارد که مه بر آسمان در هاله آغوش من گردد زغربت نیست بر خاطر غمی رنگین خیالان را عقیق نامور را کی به دل یاد یمن گردد؟ مکن سر در سر سنگین دلان از سادگی صائب که آخر بیستون سنگ مزار کوهکن گردد صائب تبریزی