صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۸۲۴: زفیض عشق دلهای مخالف مهربان گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زفیض عشق دلهای مخالف مهربان گردد زآتش رشته های شمع با هم یکزبان گردد زکوه غم مترسان سینه دریادل ما را که این بار گران برکشتی ما بادبان گردد تماشای رخش بی پرده از چشم که می آید؟ مباد آن روز کاین آیینه بی آیینه دان گردد یکی صد شد زپند ناصحان سرگرمی عشقم که بر دیوانه سنگ کودکان رطل گران گردد مرا صبح امید آن روز از مشرق شود طالع که آن ابر و کمان را استخوان من نشان گردد مکن از تیغ خود نومید ما امیدواران را مروت نیست ماه عید از طفلان نهان گردد زخار راه افزون می شود سامان پروازش چو برق آن کس که در راه طلب آتش عنان گردد گل از سیر چمن آن غنچه بیدار دل چیند که عریان از لباس رنگ و بو پیش از خزان گردد به سیل نوبهار از جان نمی خیزد غبار من خوش آن رهرو که تا گویند راهی شو، روان گردد جوان را صحبت پیران حصار عافیت باشد به خاک و خون نشیند تیر چون دور از کمان گردد قناعت کن که رزق آفتاب از سفره گردون همان قرصی است گر صد قرن بر گرد جهان گردد اگر همراه مایی، خیر باد هر دو عالم کن که بوی پیرهن بار دل این کاروان گردد ندارد مسند عزت زیان خاکی نهادان را که صدر از کیمیای خاکساری آستان گردد بجز زخم زبان رزق از سخن نبود سخنور را که از گلزار خار و خس نصیب باغبان گردد چنین کان سنگدل را حال من باور نمی آید عجب دارم به مردن درد من خاطر نشان گردد زخط گفتم زمان حسن او آخر شود صائب ندانستم که خطش فتنه آخر زمان گردد صائب تبریزی