صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۸۱۲: مرا آه از خموشی در دل دیوانه می پیچد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا آه از خموشی در دل دیوانه می پیچد که از بی روزنیها دود در کاشانه می پیچد زخال دلفریب او رهایی چشم چون دارم؟ که بر بال و پر من همچو دام این دانه می پیچد دل دیوانه ای جسته است پنداری ز زندانش که چون زنجیر بر خود طره جانانه می پیچد تو از آمیزش عشاق پهلو می کنی خالی وگرنه شعله بر بال و پر پروانه می پیچد اگرچه شانه پیچد دست زلف خوبرویان را سر زلف گرهگیر تو دست شانه می پیچد شکوهی هست با بی خانمانی خاکساری را که پای سیل را بر یکدگر ویرانه می پیچد اگرچه مستی حسن از سرش برده است بیرون خط زپرکاری همان دستار را مستانه می پیچد سیه روزی به قدر قرب باشد عشقبازان را که در فانوس دود شمع بیش از خانه می پیچد مگر کرده است بیخود نکهت گل عندلیبان را؟ که دست شاخ گل را باد گستاخانه می پیچد خوش آن رهرو که همچون گردباد از گرم رفتاری بساط عمر را بر هم سبکروحانه می پیچد درین وحشت سرا هر کس زحقگویی به تنگ آمد به چوب دار چون منصور بیتابانه می پیچد به جوش سینه من برنیاید مهر خاموشی که زور باده ام قفل در میخانه می پیچد مکن چون بیدلان زنهار در پرخاش کوتاهی که دست عاجزان را چرخ نامردانه می پیچد زبس ناسازگاری عام شد در روزگار ما بساط خواب را بر یکدگر افسانه می پیچد چنین کز درد پیچیده است افغان در دل تنگم کجا آوازه ناقوس در بتخانه می پیچد؟ زوحشت صید در آتش گذارد نعل صیادان زسنگ کودکان دانسته سردیوانه می پیچد من بی دست و پا چون طی کنم این راه را صائب؟ که پای برق و باد اینجا به هم طفلانه می پیچد صائب تبریزی