صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۸۰۱: نمی خواهم نقاب از صورت احوال من افتد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نمی خواهم نقاب از صورت احوال من افتد که در جمعیت دلها خلل از حال من افتد مرا بی حاصلی برده است از یاد چمن پیرا مگر ابری به فکر سبزه پامال من افتد سپهر از خرده بینی می شمارد دانه روزی ز پیچ و تاب غیرت گر گره در بال من افتد درین گلزار هر کس را چو ابر از خاک بردارم زهر برگی زبانی گردد و دنبال من افتد توانم حلقه ها در گوش کردن سرفرازان را سر زلف تو گر در پنجه اقبال من افتد ز سیلاب می گلرنگ عالم می شود ویران ز ساقی عکس اگر در جام مالامال من افتد به آن گرمی کف افسوس را بر یکدگر سایم که آتش در سواد نامه اعمال من افتد ندارد عقل مهدی در خور کوه شکوه من مگر سیمرغ عشق او به فکر زال من افتد ز وحشت می زنم بر کوچه دیوانگی صائب بغیر از سنگ طفلان هر که در دنبال من افتد صائب تبریزی