صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۷۹۵: زعکسش لرزه بر آیینه گوهرنگار افتد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زعکسش لرزه بر آیینه گوهرنگار افتد صدف بر خویش می لرزد چو گوهر شاهوار افتد زناحق کشتگان پروا ندارد آن سبک جولان نسوزد دل نسیمی را که ره بر لاله زار افتد زبی پروا نگاهی آب در چشمش نمی گردد سر خورشید اگر آن سنگدل را در گذار افتد نیندازد به خاک آن را که عشق از خاک بردارد سر منصور هیهات است از آغوش دار افتد مخور بر دل مرا کز زخم دندان پشیمانی به اندک روزگاری بخیه ات بر روی کار افتد به صیقل مشکل است از دل زدودن زنگ ذاتی را که عنبر تیره از دریای روشن بر کنار افتد نشد از جستجو زنجیر مانع شوق مجنون را کی از رفتار آب از پیچ و تاب جویبار افتد؟ ملرزان ذره ای را دل که خورشید بلند اختر به این تقصیر هر روزی ز اوج اعتبار افتد به روی تازه نتوان پرده پوش فقر گردیدن که آتش عاقبت از دست خالی در چنار افتد مصور می شود بی پرده آن آیینه رو صائب اگر آیینه دل از علایق بی غبار افتد صائب تبریزی