صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۶۷۴: حسن چو بی پرده شد دلها به خون غلطان شود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حسن چو بی پرده شد دلها به خون غلطان شود خاک اطلس پوش گردد تیغ چون عریان شود عشق عالمسوز را تسلیم سازد مهربان بر خلیل الله آتش سنبل و ریحان شود ناله عشاق سازد حسن را بیرحم تر آتش گل را فغان بلبلان دامان شود در غبار خط نهان گردید آن چشم سیاه خانه ظالم به اندک فرصتی ویران شود می گران گردیده است از می پرستیهای من توبه از می می کنم چندان که می ارزان شود! در نگیرد صحبت زاهد به صوفی مشربان زشت در یک دیدن از آیینه رو گردان شود می کند نان بخیل آیینه دل را سیاه وای بر آن کس که بر خوان فلک مهمان شود جنگ دارد ظالم از بی آلتی با خویشتن خون خود را می خورد گرگی که بی دندان شود سیل بیکارست چون از خود بر آرد خانه آب نفس چون طغیان نماید بدتر از شیطان شود مرگ نتواند ز کویش پای من کوتاه کرد خار در ایام خشکی حافظ بستان شود می رسد فیض سبکروحان به اطراف جهان می شود آفاق روشن، صبح چون خندان شود عشق ما را بی نیاز از درد و داغ زخم ساخت ملک ویران از عدالت زود آبادان شود خامه صائب چو آغاز گهرریزی کند زنده رود تازه ای پیدا در اصفاهان شود صائب تبریزی