صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۶۰۰: رهنوردانی که چون خورشید تنها می روند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رهنوردانی که چون خورشید تنها می روند از زمین پست بر اوج ثریا می روند روح مجنون را زتنهایی برون می آورند عاشقان از شهر اگر گاهی به صحرا می روند خانه بر دوشان مشرب از غریبی فارغند چون کمان در خانه خویشند هر جا می روند موج را سر رشته می گردد به دریا منتهی راههای مختلف آخر به یک جا می روند دامن مادر به آغوش پدر بگزیده اند طفل طبعانی که از دنبال دنیا می روند خانه پردازان چو سیلاب از جهان آب و گل بی توقف راست تا آغوش دریا می روند رهروان را چشم شور صبح می سازد خنک زین سبب این راه را مردان به شبها می روند از گرانجانان چو کوه قاف ایمن نیستند اهل وحشت گر به زیر بال عنقا می روند فارغ از همراه گردد هر که خود را جمع ساخت مردم آشفته، با همراه تنها می روند چون زبان شانه از فیض خموشی اهل دل در رگ و در ریشه زلف چلیپا می روند آرزوی خام، عالم را بیابان مرگ کرد همچنان خامان به دنبال تمنا می روند تن پرستانی که صائب از خودی نگریختند زیر دیوارند اگر بیرون زدنیا می روند صائب تبریزی