صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۵۸۴: حرف آن زلف از دل دیوانه ما شد بلند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حرف آن زلف از دل دیوانه ما شد بلند این شب کوتاه از افسانه ما شد بلند حلقه ها در گوش مرغان حرم خواهد کشید بانگ ناقوسی که از بتخانه ما شد بلند نغمه شوخی که زد بر کاسه منصور سنگ دور اول از لب پیمانه ما شد بلند آسمان سنگدل را چشم اشک آلود ساخت دود آهی کز مصیبت خانه ما شد بلند کرد شهری هر کجا دیوانه ای در دشت بود شورشی کز بازی طفلانه ما شد بلند خون دل را پیش ازین می داشتند از هم دریغ این صلا از گوشه میخانه ما شد بلند خاکساری بود چون اکسیر مستور از نظر این غبار از آستان خانه ما شد بلند خودستایی نیست کار عشق، ورنه دست شمع بهر دامنگیری پروانه ما شد بلند گردن آهونگاهان اینقدر رعنا نبود از تماشای دل دیوانه ما شد بلند ناله جانسوز، صائب در غبار سرمه بود این ترنم چون سپند از دانه ما شد بلند صائب تبریزی