صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۵۸۰: محو شد نور خرد تا شد مرا سودا بلند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
محو شد نور خرد تا شد مرا سودا بلند روزها کوتاه گردد چون شود شبها بلند چشم ارباب کرم در جستجوی سایل است ز انتظار جام باشد گردن مینا بلند حرف سهلی پوچ مغزان را به فریاد آورد کز نسیمی در نیستان می شود غوغا بلند غافلان را رهنمایی می کند، از عجز نیست در محیط عشق اگر گردید دست ما بلند برق عالمسوز گردد تا به کشت ما رسد بعد عمری گر شود ابری ازین دریا بلند خشت خم خواهد شکستن شیشه افلاک را گر به این دستور گردد جوش این صهبا بلند کوچه ها در رود نیل آسمان پیدا شود دست چون سازد به عزم رقص آن رعنا بلند بر امید محمل لیلی بیابانی شدیم گردبادی هم نشد زین دامن صحرا بلند پایه هر کس به ارباب بصیرت روشن است با عصا گر دست کوری گردد از بینا بلند دل زبیتابی درین محفل به یک آتش نساخت شد صدای این سپند شوخ از صد جا بلند رهنوردی بر گرانباران منت مشکل است ابر می گردد بلنگر از سر دریا بلند عندلیبان از خجالت سر به زیر پر کشند هر کجا صائب شود گلبانگ کلک ما بلند صائب تبریزی