صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۵۵۸: فکر جمعیت عبث دل را پریشان می کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فکر جمعیت عبث دل را پریشان می کند آن که سر داده است ما را فکر سامان می کند نرم کن دل را به آه آتشین کاین مشت خون سخت چون گردید، در تن کار پیکان می کند هر که زد بر آتش خشم آب، مانند خلیل آتش سوزنده را بر خود گلستان می کند می کند از راه احسان بنده صد دیوانه را کودکان را هر که آزاد از دبستان می کند لذت آزادگی یار بر او بادا حرام بنده خود خلق را هر کس به احسان می کند خرج ابر از کیسه دریاست، حیرانم چرا اینقدر استادگی با تشنه جانان می کند غیرت آرد خون بحر پاک گوهر را به جوش چون صدف لب باز پیش ابر نیسان می کند در چنین وقتی که می ریزد زهم اوراق عمر صائب از غفلت همان ترتیب دیوان می کند صائب تبریزی